مـائده ای آسـمانی به قداسـت "کوثـر "

کلاس دیگر

به راستی فرزندان کلاسهای درس هستند. فرقی نمیکند چه سن و سالی دارند آنها کارشان را خووووب بلدند. گاهی اوقات به تلاشهای بی وقفه کوثر حسرت میخورم. با تمام  وجودش تلاش میکند و همه موانع را برای غلتیدنش با سرافرازی پشت سر میگذارد اگر جاییش به چیزی گیر کند انقدر سعی میکند تا خودش را نجات دهد خیلی دیر مایوس میشود.. کاش من هم در زندگی ام اینگونه شوم
28 شهريور 1393

چادر گلدار

چادر نمازم را که باز میکنم و سر میکنم آنقدر ذوق میکند و دست و پا میزند که نگید تازگیها هم با غلتیدن خودشو به سجاده م میرسونه و شروع میکنه با مهر و تسبیح بازی کردن. خداروشکر  موقع نماز خوندنم لذت میبره و حال خوبی پیدا میکنه انشالله این حال خوبت برات ماندگار بشه خیلی اوقات با چادر نمازم باهاش بازی میکنم تا حال خوبش بهتر و بهتر بشه  ...
25 شهريور 1393

شستانه

ظهر داشتم نهار میخوردم، جاتون خالی.. یه دفعه صدای ملچ ملوچی از پشت مبل توجهمو جلب کرد.. خانوم خانوما داشت با ولع فراوان شست پاشو میخورد... جاتون خالی...         ...
25 شهريور 1393

گذر از پنج ماهگی...

پنج ماه گذشت با سختی های لذت بخش و شیرینیهای به یاد ماندنی به عقلم پنج ماه اضافه شد به صبرم... دخترم پنج ماهگیت مبارکت کوثر ما در پنج ماهگیش میغلتد چند دور حتی... بعضی حرفها را میگوید مثل د ، ب، ا، او، هو.... برای آشنایان آغوشش را باز میکند برای اکثریت لبخن و قهقهه میزند با دستانش کاملا آشناست اشیا را میگیرد میخورد ... و خیلی کارهای جزیی دیگر خدا نگهدار همه بچه های عالم باشد
24 شهريور 1393

صَرف غلتیدن...

تا دیشب دختر نازنین ما فقط میتوانست دمر شود، و بعد از چند دقیقه نق زدن هایش برای کمک کردن به او شروع میشد. اما.... دیشب به یکباره شروع به غلت زدن کردن با وجود کفش هایش حتی...! دخترم تلاشت تحسین برانگیز است انقدر تلاش کردی تا بالاخره توانستی نگفتی با کفش که غلت نمیشه زد و مایوس شوی اصلا تو کفش هایت را مانع نمیبینی انها را دلیلی بر فعال کردن تلاش و نشاط و بازی کردنهایت میبینی... کاش من هم مشکلات و ابتلائات را مثل کفش های تو علت فعال شدن صفت های خوبم میدیدم ممنونم دختر مهربانم که این چنین درسی به من اموختی خداوند تو و همه خواهر و برادرهای ایران زمینت را در پناه خودش حفظ کند. ...
23 شهريور 1393

شعرهای برامده از دل

برکت خونه، چراغ خونه، رحمت خونه، نور خونه، عسل خونه، شکر خونه، فانوس خونه، شمع خونه عمر مامان، جیگر مامان ،زندگی مامان و بابا خورشید خونه، ماه خونه، ستاره روی زمین... فرشته ناز و مهربون.... اینها بداهه سراییهایم است که هر روز مثل قرص چند بار در روز به خورد کوثر خانم میدم. ...
18 شهريور 1393

از مادری تا... قرب به خدا

من با این همه نقص و گیری که دارم وقتی تو گریه میکنی تحمل سختی کشیدنت را ندارم و خیلی سریع تو را در آغوش میگیرم و نوازشت میکنم و غرق در محبت خود آنوقت خدای مهربانمان با آن همه عظمت و کرم و لطف و محبت، وقتی من غصه دارم پناهم ندهد و مرا غرق محبت خویش نسازد! باور کنیم خدای ما بینهایت مهربانتر از یک مادر است... مادر شدن انسان را به محبت خداوند نزدیک و نزدیک تر میرساند  
18 شهريور 1393

اسم بامسمای "مادر"

"فرزند"، فرصت خوبی برای تربیت شدن ماست. اینکه او شرایط خواب و خورد و خوراکش متغیر است و تو باید آنقدر انعطاف داشته باشی که بتوانی با او هماهنگ شوی ؛ آنقدر صبر داشته باشی تا بتوانی پاسخگوی نیازهایش باشی اگر او گریه میکند و بیقرار است تو قرار داشته باشی اگر او بهانه گیری میکند تو پذیرای او باشی و خیلی چیزهای دیگر... به نظرم آمد حقیقت مادری یعنی فهم نیاز حقیقی فرزند و با تمام وجود آن را برآورده کردن اینگونه است که انسان میتواند تجلی دهنده اسم  مقدس" مادر" در عالم باشد  
18 شهريور 1393